• تاریخ انتشار : جمعه 30 خرداد 1404 - 22:15
  • کد خبر : 12121
  • چاپ خبر
گزارش: سعید شفیعی

امروز دیار سلطان پایتخت غیرت و دلدادگی بود

خیابان‌های آستانه‌اشرفیه امروز میزبان حماسه‌ای بزرگ بودند؛ مردمی داغدار اما سربلند، با پرچم‌های سیاه و دل‌هایی لبریز از عشق و غیرت، آمده بودند تا با شهید سید حمیدرضا صدیقی‌صابر، وداعی آسمانی کنند.

به گزارش آستان‌خبر؛  امروز خیابان‌های آرام و همیشه سبز آستانه، رنگی دیگر به خود گرفته بودند؛ رنگی از جنس خون و غیرت، از تبار آتش و اشک، که در قاب هیچ دوربینی نمی‌گنجید. گویی خود زمین نیز بغض کرده بود، و درختان کنار خیابان هم با شاخه‌هایی خمیده به احترام شهیدی دیگر سر فرود آورده بودند.

مردم آمده بودند، نه برای تماشای صحنه‌ای عادی، که برای وداع با پرنده‌ای که از قفس خاک رها شد تا به آسمان‌ها بپیوندد؛ شهیدی از نسل آتش، سید حمیدرضا صدیقی‌صابر. پرچم‌های سیاه «یا حسین» و «یا زهرا» در باد می‌رقصیدند و بنرهای تسلیت در دست پیرمردان و جوانان، مظلومیت شهدای آتش‌نشان را به مظلومیت سالار شهیدان پیوند می‌زدند.


«الله اکبر» و «لا اله الا الله» دیگر ذکر نبود، نوایی بود ملکوتی، پیچیده در هوای شهر، که دل را می‌لرزاند و اشک را روان می‌ساخت. چشمان سرخ، پلک‌های نیمه‌باز، و قلب‌هایی سوخته از داغی دوباره، روایتی تازه می‌نوشتند از امت وفاداری که درد را می‌فهمد و با شهیدانش پیمان دارد.

در میان این جمعیت، قرائت پیام رهبر معظم انقلاب، آتشی بود از جنس نور، مرهمی بود بر دل‌های داغدار، و نشانه‌ای آشکار از عزت این راه. سخنی که از عمق دل برخاست، بی‌واسطه دل‌ها را به لرزه درآورد و اشک را به تحسین واداشت.لحظه‌ای که خودروی حامل پیکر شهید وارد محوطه سپاه شد، مردم دیگر تاب نیاوردند.

هرکس، هرچه در دست داشت، رها کرد و خود را به پیکر شهید رساند، تا بوسه‌ای بزند، دستی بکشد، یا حتی برای ثانیه‌ای، عطر عروج را نفس بکشد. تشییع شهید، نه یک مراسم، که طوفانی از احساس و دلدادگی بود، تا آنجا که حتی حرکت خودروی حامل پیکر، به دشواری صورت می‌گرفت.

خبرنگاران نیز در میان مردم، غرق در حیرت بودند؛ نه فقط از انبوه جمعیت، بلکه از زنجیره‌ای که بافته شده بود از عشق، ایثار و همبستگی. دوربین‌ها لرزیدند، اما صحنه‌ها از حافظه دل مردم، هیچ‌گاه پاک نخواهد شد.

در این میان، حضور مسئولان لشکری، نظامی و سیاسی، بر عظمت این وداع افزود. آنها آمده بودند، بی‌هیچ تشریفاتی، بی‌هیچ دیوار بلندی میان خود و مردم. کنار مردم ایستاده بودند تا بگویند در میدان عزت، همه برابرند.

اما شاید تأثیرگذارترین صحنه، حضور جانبازان جنگ تحمیلی بود؛ مردانی با قامت‌های خمیده، بر ویلچرهایی ساده، اما با دل‌هایی استوارتر از هر کوه. آمده بودند تا بگویند: اگرچه پا نداریم، اما همچنان پای آرمان‌هایمان ایستاده‌ایم.

 در نهایت، پیکر مطهر شهید صدیقی‌صابر، با شکوهی مثال‌زدنی به سوی گلزار شهدای شهر بدرقه شد. در آنجا، نوای مداحان اهل بیت (علیهم‌السلام) همچون موجی عاشقانه بر جان مردم نشست، و از آسمان، گلباران بالگردها، طراوتی خاص بر وداعی سوزناک ریخت.

این بدرقه، تنها یک مراسم نبود؛ روایتی عاشقانه بود از مردمی که هنوز باور دارند خون شهید، نقطه پایان نیست، آغاز راه است. این حضور، بار دیگر به دنیا نشان داد که ملت ایران، از هر قوم و قبیله‌ای، وقتی پای غیرت در میان باشد، مرز نمی‌شناسد و جان خویش را هم چون هدیه‌ای عاشقانه تقدیم می‌کند.

و این بار، در آستانه‌اشرفیه، ما همه شهید شدیم، در دل، در اشک، در فریاد… و یک بار دیگر به ایرانی بودن خود بالیدیم.

انتهای خبر/۴۲۰۰

لینک کوتاه

برچسب ها

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.