به گزارش پایگاه تحلیلی خبری آستانخبر، تعطیلات کرونایی ما را بیش از گذشته سرگرم فضای مجازی کرده و در همین ایام و اوقات گشتوگذار چشمم به عکس معلمی افتاد که کتاب به دست در کنار پسرکی در قبرستان نشسته بود.
این عکس برایم حرفها داشت، شنیده بودم که تصاویر سخن میگویند ولی حالا من هم صدای عاطفه و عشق را میشنیدم اما این بار از قبرستان.
ماجرا برایم جالب شد سرنخ را دنبال کردم. کلاس درس خانم معلم در قبرستان در کنار آرامگاه پدر دانشآموزی بود که فراق امانش را بریده و دل به درس خواندن نمیداد و همین بهانهای برای معلمی شد که درس جان داده و مشق عشق کند.
معلم مهربان آستانهای در کنار آرامگاه پدر دانشآموز کتاب درس را با جان ورق میزد و با عشق تعلیم؛ شنیدم از عکاس که معلم به پسرک دانشآموز میگفت « پسرم، پدرت چشمانتظار موفقیت توست، همینجا در کناره آرامگاه پدر مهربان اراده کن، دست بر زانوان بگذار، برخیز و آیندهات را بساز.»
راستش را بگویم دلم نیامد احوالی از این بانوی معلم نگیرم رمز این عشقبازی را جویا نشوم. برایم جالب بود که بدانم چگونه دل به دل دانشآموز میدهد و آرام روحش را ترجیح بر دودوتاچهارتای کلاس درس؛ سراغش را از همکارانش گرفتم و وقتی دیدمش ناخواسته گفتم دستمریزاد معلم مهربان.
هما اکبری همان معلمی بود که در ابتدای ملاقاتمان از دل دادن به دل دانشآموزانش گفت تا درسومشق را دیکته جان کنند تا پلههای موفقیت را آنطور که سیره عالمان است بیاموزند.
او میگوید که آموزش به هر دانشآموز یک شیوه خاص خودش را داشته و هر دانشآموزی خلقوخوی خودش؛ فقط باید حوصله کرد و خسته نشد، اینگونه علم، مشق جان دانشآموز میشود و ماندگار بر ذهنش.
لبخندی زدم و گفتم خانم اکبری، شما معلم جوانی هستید، ۳۰ سال باید همینطور کار کنید، یعنی همه این ۳۰ سال همینقدر انرژی دارید؟ نگاهی به من کرد، خندید و با آهی از ته دل گفت « من معلم مدارس غیردولتی هستم و متأسفانه من و همکارانم امنیت ۳۰ ساله شغلی نداریم، ممکن است آخرین سال کاری من باشد و یا به فضل خدا سالهای دیگر هم مجال تدریس داشته باشم، من معلمم و باید معلم روح و جان دانشآموزان باشم ولو در این شرایط متزلزل.»
لحظهای به فکر فرو رفتم با خود گفتم مگر میشود چنین معلم باوجدانی آرامش خاطر شغلی نداشته باشد؛ پرسیدم خانم اکبری در کنار آرامگاه پدر دانشآموز کدام کتاب را تدریس میکردی؟ خندید و گفت، خب معلوم است “هدیه آسمانی”، از باور معاد به زبان کودکان صحبت کردم تا اراده خدای بزرگ بر حیات و ممات بشر.
یاد کلام پیر جماران افتادم که معلمی را شغل انبیا میدانست با خودم گفتم بهراستی معلم که باشی، صدای تحسین فرشتگان الهی را میتوانی در عرش خدا طنینانداز کنی.
به خانم اکبری گفتم اینکه آموزش و پرورش را توأمان یکدیگر قرار دادهای قابل تحسین است اما در یک کلمه به من بگویید هدفتان از تربیت و پرورش به دانشآموزان چیست؟ گفت: فقط و فقط «انسانیت»
دلم نیامد همه این عشق خدایی را در کلام جستجو کنم و من هم گوشهای به نظاره این معلم و دانشآموز نشستم ولی در تمام مسیر بازگشت حرفهای این معلم جوان از یادم نمیرفت و میگفتم خدایا خودت کمک کن تا بتوانم آنچه را دیدم و دریافتم من نیز مشق کنم.
انتهای پیام/۴۲۰۰
برخی موضوعات هرچند کوچیک ولی بسیار با ارزش هستن و هنر خوب دیدن رو همه خبرنگارا ندارن. دست مریزاد